loading...
خانم بزرگ
خانم بزرگ بازدید : 65 دوشنبه 1389/12/23 نظرات (1)

هُوَ

ای ایران ای مرز پر گهر ...ای خاکت سر چشمه هنر ...دور از تو اندیشه بدان پاینده مانی و جاودان..........

عاشق پرچم و سرود وطنم هستم ...با همه کاستی هاش.

خانم بزرگ بازدید : 83 یکشنبه 1389/12/22 نظرات (0)
هُوَ شما را به جان و ارواح مادران عزیزتان قسم میدهم که اینجا را دست از امداد و کمک رسانی بردارید و حیثیت ایران را بر باد ندهید. زاپنی که با 9 ریشتر زلزله و پشت بندش یک سونامی به ارتفاع 10 متر و پشت بندترش با 60- 70 پس لرزه ی 6 ریشتری 30 -40 کشته و 60 - 70 زخمی میدهد نیازی به کمک رسانی هلال احمر ایران ندارد. میدانم که حس نوعدوستی اینطور مواقع بد جور قلنبه میشود ولی خواهشاً داوطلب امداد نشوید که پاک آبرویمان را میبرید.
خانم بزرگ بازدید : 167 جمعه 1389/12/20 نظرات (0)

هُوَ

میپرسد : ناهار چه میخوری ؟

 پاسخ میدهم : هر چه خودت خوردی من هم همان را میخورم . وقتی بعد از طی 120 کیلومتر به میدان شهر رسیدم هنوز سر قرار نیامده بود. بعد از 20 دقیقه رسید . تا نشستم یک نایلکس مچاله را روی پاهایم گذاشت . وقتی باز کردم مواجه شدم با ساندویج جگر , آنهم سرد لهیده شده.

  دیگر گرسنه سر قراری نخواهم رفت .

خانم بزرگ بازدید : 117 جمعه 1389/12/20 نظرات (0)

هُوَ
میخواستم با آغاز سال جدید این وبلاگ را به ثبت برسانم , اما به عنوان یادگار از این ماه پر هیاهو تصمیم به ثبت آن در اسفند 89 گرفتم. از یک وبلاگ و یک سرور به اینجا نقل مکان میکنم .

خانم بزرگ بازدید : 111 جمعه 1389/12/20 نظرات (0)

هُوَ
 25 نفر بودیم. از ساعت 8صبح تا ساعت 8 شب. با کلی وقت اضافه . حوالی ی اذان طبق عادت رادیو را روشن کردم و صدایش را باز بنا به عادت بلند کردم . جالب بود که هیچ کس نماز نخواند جز خودم . وقتی مشغول تعقیبات نماز بودم صدایشان را میشنیدم که عمیقا غرق بودند در این دنیای فانی . پروردگارا , چرا کسی محل تو نمیگذاره ؟!

خانم بزرگ بازدید : 103 جمعه 1389/12/20 نظرات (0)

هُوَ
در این مدت نه چندان زیاد که از عمر وبلاگ داری من میگذرد به اندازه ی 10 سال تجربه ی ارتباط با آدم ها و روانشناسی ی آنها برایم میسر شد . مسئله ای که برایم بی اندازه قابل تعجب و حیرت بود اینست که زنان و مردان در سنین میانسالی هم به جرگه ی وبلاگ داران پیوسته اند. البته نه تنها ایرادی به آن وارد نمکینم که آن را تایید نیز میکنم . در این بین و لا به لای دوستان جوانی که پیدا کرده بودم با چند نفر از این عزیزان هم افتخار آشنایی داشتم و متاسفانه اغلب مردانی بودند که احساس جوانی یا بهتر است بگویم احساس لودگی به آنها دست داده بود و مقدار قابل ملاحظه ای از خودِ واقعیشان دور شده بودند . آنها حتی از تکه کلام های جوانان مانند زنگیدم و بزنگ و از این قبیل جملات در نگارش هاشون اسفاده میکردند. البته به خودی خود این هم ایرادی ندارد , چرا که معتقدم اینها جرم و گناه محسوب نمیشود , هدفم اینست که بگویم دنیای مجازی اکثریت اهالی اش را از حقیقت وجودی ی خودشان دور کرده و بدبختانه عده ای از مردان دنیای مجازی را با عشرتکده اشتباه گرفته اند و در واقع در آن به دنبال مترس برای خود میگردند.

باری... من از وبلاگی میایم که محیط آن بسیار پر هیاهو شده بود و از آنجایی که همسر گرامی بنده نیز لطف کردند و آدرس مرا بین همکارانشان پخش کردند مجبور به نقل مکانِ اجباری به این آدرس شدم و وبلاگی را که بسیار دوست داشتم را حذف کردم. در این بین دوستان بی اندازه خوبی را نیز از دست دادم , ولی باید آنها را فدای آدم بد های وبلاگم میکردم تا به یک آسودگی نسبی برسم. دلم برایشان تنگ میشود . پنهانی میخوانمشان , و اما حالا دوستانِ جدیدی را آرزو میکنم.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 9
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 22
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 2
  • بازدید کلی : 726
  • کدهای اختصاصی